پس از نام خدای بخشنده و مهربان، سلامی صمیمی و زلال به همهی شما خوبان.
امیدواریم که حالتان در این روزها خوب باشد و از ابتدای محرم تاکنون که به اربعین حسینی نزدیک میشویم توانسته باشید در کنار بزرگترهای عزیزتان در مراسم روضه و سوگواری امامحسین(ع) و یاران باوفایش شرکت کرده باشید.
آرزو میکنیم در این ایام هم چیزهای تازه و با ارزشی از واقعهی کربلا و شخصیتهای آن یاد گرفته باشید.
این روزها شهر ما بیشتر از همیشه رنگ و بوی امامحسینی به خود گرفته است.
اگر نگاهی به تقویم بیندازید، میبینید که فقط چند روز دیگر به مراسم اربعین، یعنی بزرگترین گردهمایی دوستداران اهلبیت(ع) و امامحسین(ع) باقی مانده است.
خیلیها برای احترام در چهلمین روز شهادت امام حسین(ع) و یارانش نذری میدهند. ما هم اربعینها به خانهی پدربزرگم میرویم تا در کنار آنها باشیم.
هوا گرم بود. بابابزرگ کتابی در دست داشت و برای ما بچهها از اتفاقهایی میگفت که برای خانوادهی امامحسین(ع) پس از عاشورا افتاد. آن طرف حیاط، مادربزرگ و خالهها دیگ نذری گذاشته بودند.
بابابزرگ میگفت: «بچههای گلم! آیا تا حالا با خودتان فکر کردهاید که چرا پس از گذشت این همهسال از شهادت امامحسین(ع) و یاران باوفایش، هنوز همهی دنیا امامحسین(ع) و یاران و خانوادهاش را فراموش نکردهاند و آنها را روزبهروز بیشتر دوست دارند؟
برای اینکه آنها آدمهای خوبی بودند و راه خدا را رفتند و با بدی مخالف بودند.
اهلبیت امامحسین(ع) که پس از واقعهی کربلا و شهادت همهی مردان کاروان بهجز امامسجاد(ع) بهعنوان اسیر به شام فرستاده شده بودند، سرانجام به دستور یزید راهی مدینه شدند.
بیستم صفر، یعنی اربعین، روزی است که جابربنعبدا... انصاری، یکی از یاران رسول خدا(ص)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت قبر امامحسین(ع) بشتابد. او نخستین کسی است که قبر آن حضرت را زیارت کرده است.»
بابابزرگ به اینجا که رسید، پرسیدم: بابابزرگ! برای همین است که مردم در اربعین میخواهند بروند زیارت کربلا؟ بابابزرگ لبخندی زد و گفت: بله پسرم. زیارت و دعای اربعین را هم اگر در این روز بخوانی، ثوابش چندبرابر میشود. توی دلم آرزو کردم که ای کاش میشد ما هم به کربلا برویم.